نوشت ها



هرشب وقتی که چشم هایم را بسته ام صدایم می کنی . آرام در گوشم نجوا می کنی

دلم فشرده میشود و قلبم تپش می کند گرم می شود گونه هایم . در گوشم می گویی

که چه قدر دوستت دارم . چه قدر "دوستت دارم"

در گوشم نامم را صدا می کنی و من دوباره غسل تعمید داده میشوم و انگار کنار گوشهایم

اذان می گویند و اقامه

و از نو نامگذاری می شوم و تو این نام را انتخاب می کنی

جشمانم که بسته است و صدای تو آرامش جانم می شود و وقتی چشمانم را باز می کنم

جز هوای سرد اتاق و تنهایی

و صدایی که خش جانم شده

چیزی نصیبم نمی شود .

شاید نباید چشم ها را باز کرد 


آخرین مطالب
آخرین جستجو ها